تو باشی و............... دیگر هیچ!
سحرگاه است و تازه تماسم با آقای همسر قطع شده؛منتظر صدای حی علی الصلاه نشسته ام و به حرف های بهنوش بختیاری فکر می کنم؛مهران مدیری از بختیاری پرسید :"اگه یه روز همسرتون ازتون بخواد بازیگری رو کنار بزارید؟" و او هم گفت :"می ذارم " و بعد هم خندید... من اما فکر کردم چه کاری توی این دنیا هست که برایم خط قرمز باشد؟ ... بعد یاد دوران امتحانات افتادم و نمره ی امتحانی که با وجود نمره ی 17 به بالا اما رضایتم را جلب نکرد،بعدتر یاد فرجه ی آن امتحان افتادم و روزی که من نشسته بودم به سر و کله زدن با کتاب و همسر را با تماشای فیلمی رها کرده بودم؛یک ربع بعد اما عذاب وجدان افتاده بود به جانم و نشسته بودم کنارش به فیلم دیدن...خندیدم و گفتم گیریم نمره ات 20! ارزشش را نداشت!
این ها را گفتم تا برسم به این نقطه؛یک روز اگر او از من خواست وبلاگ نویسی را کنار بگذارم حتماً جوابم مثبت خواهد بود،وبلاگ...اینستا و و و نه آنکه آدم بی اراده ای باشم نه! زندگی حقیقی و آرامشم را به دنیای مجازی کلمات ترجیح می دهم...