آنتراکت
در زندگی هر کسی،قله هایی هست که برای فتح آن تلاش می کند،و بالاتر از قله ی فتح شده قله ی دیگری ست...در زندگی هر انسانی هرگز نزول قله بالاجبار نیست،هیچ انسانی مجبوراً نمی رود تا قله را فتح کند و برگردد؛می رود تا فتح روی فتح آورد...و از این فتح تا زمان فتح بعدی کمی استراحت لازم است...حتا لازم هم نه! مجبوراً باید استراحت ...نه! صبر کند. و این آرامش پس از فتح،این فراغت دوست داشتنی است. درست شبیه دخترکی هفده، هجده ساله که روزها و شب ها تلاش کرده،درس خوانده،از همه چیزش زده؛نهایتاً قبول شده و این یکی دوماه ی قبل از ورود به دانشگاه را با تمام وجود به بی خیالی مطلق گذرانیده...
گرچه می گویند :"وصال مدفن عشق است" و تنها راه رسیدن به هدف زیباست، اما خیال تختی بعدش دوست داشتنی تر از تمام تلاشی ست که آدمی در طول مسیر داشته است...این زنگ تفریح های ما بین رسیدن ها...این وقت هایی که می توانی هر جوری دلت خواست صرف کنی آن هم بدون استرس،بدون عذاب وجدان،بدون برنامه ریزی...این وقت ها دوست داشتنی اند...