زلف هـندو

۴ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

اولین رهاورد صبحگاهی شاید همان صدای سوت قطاری‌ست که در سکوت شهر درست وقتی مردم هنوز پتوهای خود را بیشتر به خود می چسبانند و شادند از فرصت باقیمانده‌ی خواب شیرین شان؛به صدا می رسد...

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۶:۲۴
فهیمه جاوری

انگار کن صد سال دیگر است،هیچ کدام از آنهایی که توی عمین لحظه،فردا یا حتی یک سال بعد پ بعدترش این داستان تلخ همیشه حقیقی را می خوانند و همین من تگارنده زیر خروارها خاک پوسیده ایم؛دلت که بگیرد کافیست؛این یعنی زندگی ارزشش را دارد ...ارزش یک بار برایش جنگیدن را، حتی اگر معجون حیاتی در کار نباشد.

۱۳ دی ۹۷ ، ۰۶:۱۶
فهیمه جاوری
آن وقت ها از همان ظهر علی الطلوع بلند می شدم و قبل از هرچیز،تراوشات ذهنی مبارکم را خالی می کردم توی وبلاگ،از هرچه این و آن می نوشتند الهام می گرفتم و آخرشب با مغزی خسته از اطلاعاتی که یکی از آن ها حالا به هیچ دردم نمی خورد می خوابیدم؛گذشت آن دوره،دوره ی خواندن کتاب های داستان این و آن سر کلاس های درس،توی اتوبوس یا ... حالا همان دوره ای رسیده که اگر کاری نداشته باشم سراغ اینترنت نخواهم رفت،توی تلگرام هیچ چیز مهمی نیست که اگر نخوانم از من چیزی کم شود و اگر بخوانم چیزی به آن اضافه،اینستاگرام همه اش روزمرگی های این و آن است و حالا دیگر آنقدرها هم در تب  و تاب تراوشات ذهنی ام نیستم؛گذشت دوره ی تا نیمه شب بیدار ماندن ها و کله ی ظهر خوابیدن ها؛آنقدر در استفاده از زمان لاک پشت وار رفته ام که حالا هرچقدر هم خرگوش وار بجهم جبران مافات نشود...در زندگی هر کداممان درست بعد از طلایی ترین دورانی که قدر ندانسته ایم آرزوها و خواسته هایی پدید می آید که بهترین زمان تحقق اش همان دوران طلایی ست
۰۱ دی ۹۷ ، ۱۷:۴۶
فهیمه جاوری
چه می شد اگر آدمی همیشه توی بیست سالگی اش می ماند،با همان شور و هیجان و انرژی،با همان دغدغه ها و آرزوهای بیست و پنج سالگی،با همان عقل و درایت هفتاد سالگی،با همان غنیمت شمردن لحظه لحظه ی زندگی در هشتاد سالگی...
۰۱ دی ۹۷ ، ۱۷:۳۴
فهیمه جاوری