زلف هـندو

کلاسیک

۹۵ ۰۸ ارديبهشت

این برای اولین بار بود که با آدم های زیادی غیر هم سن و سالم هم کلام می شدم و توی مهمانی های شان حضور داشتم، همه 60 سال را گذرانده بودند،جوان ترین شان خاله و مامان بودند و من فرای از همه ی خنده های بی ریایی که در کنارشان داشتم آرامش خاصی را تجربه کردم و چیزی که همیشه توی مهمانی های خودمانی جایی برایش نبود...پیرزن ها می خندیدند، میوه های شان را می خوردند، حرف می زدند و بدون استرس موبایل و گوشی و تبلت و تلگرام و لایک های اینستا و چک کردنش پرتقال شان را پوست می کندند...

۹۵/۰۲/۰۸
فهیمه جاوری