زلف هـندو

این ور بوم

۹۴ ۰۵ آذر

با هیجان هر چه تمام تر داشتم حرف می زدم و با هیجان بیشتری داشت گوش می داد.برایش از باشگاه می گفتم و برنامه ای که مربی برایم نوشته است و شرح حال دستگاه ها را،او هم با شرح حال هر دستگاهی اسم دستگاه را می گفت...داشتم برایش می گفتم که از فرق سر تا نوک پا برنامه داده است و این واقعاً نیاز است...خیلی خیلی واقع گرایانه داشتم از اصلاحاتی که بایدِ باید انجام شود حرف می زدم و تلاشی که قرار بود داشته باشم که ناگاه..

ناگاه شخص سومی آمد و گفت:"اینا چیه داری پشت تلفن به شوهرت میگی!؟ تو خیلی هم خوبی.."

و آیا من بد بودم؟ یا با گفتن این حرف ها دیگر خوب نبودم؟؟؟ فکر و فکر و فکر...فکر کردم! بله به این که مردها زنانی را دوست دارند که در وهله ی اول خودشان را دوست داشته باشند،واقف بودم؛اما این را هم خوب خوب خوب می دانستم که خود دوست داشتن دایره ی شمولش آنقدر وسیع هست که شامل توجه به ظاهر هم بشود... در نهایت رسیدم به قاعده ای بنام نقض کردن! آری بعضی زن ها عوض اصلاح خود به کتمان روی آورده بودند،به این که من همین جوری خوبم! و فکری برای خوب تر شدن نداشتند... ؛ از عروسک خیمه شب بازی شدن،از عمل های زیبایی،از پروتز لب،حتا از آرایش کردن حرف نمی زنم، از مراقبتِ جسمی می گویم که خدا نزد ما به امانت گذاشته و باید به بهترین نحو از آن نگهداری کرد...

کاش ما زن ها یاد می گرفتیم روی خط عدالت راه رفتن را!

۹۴/۰۹/۰۵
فهیمه جاوری